مجموعه محتوای دانشجویی، علمی و آموزشی

کتاب دسته دلقک ها

مشخصات

نویسنده: لویی فردینان سلین

ترجمه: مهدی سحابی

ای خواننده هایی که دوست منید، خواننده های نه خیلی دوست، خواننده های دشمن، منتقد ادبی! دوباره منم و ماجراهام با این دسته دلقکها. کتاب اول! خیلی زود دربارهم قضاوت نکنید! یک خرده صبر کنید تا دنباله هاش! کتاب دو! کتاب سه.! همه چیز روشن میشودا شرح و بسط پیدا می کند، سر و سامان میگیردا همین طور سرانگشتی هنوز سه چارمش ماندها می پرسید درست است این کار؟ مجبور شدیم همینی را که هست چاپ کنیم، به خاطر وخامت شرایط که هیچ معلوم نیست فردا کی زندمست کی مرده! دنوئل ناشر؟ شما؟ من ؟ من که بنا را گذاشته بودم به هزار و دویست صفحه! دیگر حسابش با خودتان

ها خوب می کند که این را پیشاپیش به امان می گوید: محال است دنباله هاش را بخریما عجب دزدیا عجب کتاب ناموفقی چه نویسنده وتاج ملال انگیزیا چه دلقکی چقدر بد دهن! چه خائنی! چه جهودیه

همه و همه اینها. میدانم، می دانم، عادت دارم به این حرفها.... چیزیست که همیشه شنیدهم! گند میزنم به روحیه همه، حال همه را می گیرم.

قبول، اما اگر همین ها دویست سال بعد جزو مواد امتحان دیپام شد چه؟ یا توی چین خواندندشان؟ هان، آن وقت چه می گویید؟

دهه، چه پرمدعا واقعا! آقای آزاداندیش، هههه این سه نقطه هاا هها پشت هم پشت هم هی سه نقطه! رسوایی است واقعا ..... دارد زبان فرانسه ما را قصابی میکندا نکبتا باید انداختش زندان! پول ما را پس بدهیدا کثافت! پدر هرچه مضاف و مضاف اليه را درآورده! بیشرم! عجب بدبختی ای واقع |

رویارویی وحشتناکا اصلا نمی شود کتابش را خوانده مردکه منحرفا تن لش، کلاهبرداراه فعلا

توی این هیرو ویر بنوئل از راه می رسد، سراسیمه..

اقا من که هرچه می خوانم هیچ چیز نمی فهمم از این کتاب شماا وحشتناک است! باورنکردنی ستا توش غیر از زد و خورد چیزی نیستا اصلا نمی شود اسمش را گذاشت كتابا غیر از فاجعه چیزی برامان ندارد، نه سر دارد نه تها

اگر شاه لیر شکسپیر را هم بدهم دستش، توش غیر از بکش بکش چیزی نمیبیند.

اصلا این آدم چه می بیند توی زندگی؟

بعد اوضاع آرام میشود... همه عادت می کنند... همه چیز درست می شود. تا اطلاع ثانوی

هر دفعه همین دنگ و فنگ هستند. قشقرق می کنند و بعد ساکت می شوند. هیچ وقت از چیزی که به اشان ارائه می کنی خوششان نمی آید. اذیتشان میکندا... اوخ اوخ اوخ... یا این که زیادی طولانی ست... حوصله شان را سر می برد. خلاصه همیشه یک عیبی داردا.... هیچ وقت آن طوری نیست که باید باشدا بعد یکدفعه براش سر و دست میشکنند!... حالا شما هی به مختان فشار بیارید که چرا؟ هیچ.. چیزی نیست غیر از هوسبازی! به نظر من که لازم است یک سالی بگذرد تا کتاب جا بیفتد... هو .. ، ا را..دادشان را بگیرند، دق دلی هاشان را خالی کنند، لجن پراکنی هاشان را بکنند ۰۰۰۰۰۰

۰۰۰ توانشان را بخوینا... بعد، سکوت.... آن وقت صد هزار، دویست هزار نفر

.

.

.